امروز را انگار باید به فال نیک گرفت
دشت اول صبح را از دست نوه ام گرفتم
از خواب بیدار شد :
- من گندم میخوام بابا بزرگ... بریم ده دوستم
انگار من را هم به رویای کودکیش راه داده است
اما برای بردنش... نه با او بودنش
م.ن
نظرات شما عزیزان:
تاريخ : سه شنبه 6 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن ، مترسک عاشق ، منوچهر افتخارزاده, | 22:52 | نویسنده : م . ن |
.: Weblog Themes By Pichak :.